اینکه تعداد ارزوها و هدف های من بالا میره مضر نیست؟ غیرمعقول چطور؟ و اینکه من به غلط املایی و روی لغات حساسم و کلماتی که دیگران به کارمیبرند چی؟ عجیب نیست؟ ایا من حقمه که فرهنگ لغت معین خطاب بشم؟؟؟ درحالی که درونم پر از خالیه و هنوز خیلی کتاب دارم خوندن. من باسواد نیستم. من یه ادم معمولیم که فقط خیلی به رویاهاش فکرمیکنه. جدی میگم. حتی واسه کلیشش هم که باشه از کلمه خاص و خاص بودن متنفرم. انگار یکی همزمان دادمیزنه توهم مثل بقیه خاص هایی و این حس مزخرفه.
شاید من زنی باشم مثل جون توی سریال سرگذشت ندیمه. شاید من زنی باشم با درونی پر از خروشش و جوششی که درونمو به جنبش میندازه. هرچند اهل شلوغ کاری نیستم و نبودم هم. چون معتقدم باید به قوانین کشور احترام گذاشت. هرچی نباشه اینجا کشور من محسوب میشه. درسته اکثر وقتها ارزوم اینه که کاش ایران به دنیا نمیومدم چون یه سری تصاویری که خشونت وارانه در حق همجنس هام میبینم بهم اسیب میزنه اما هیچ حرکتی نمیکنم. هیچ تی به خودم نمیدم.
درباره این سایت